بونجی

عمومی

بونجی

عمومی

درد دل یک جوان دلسوز بونجی

السلام قبل الکلام 

قبل از همه چیز تشکر ویژه دارم از مدیریت وبلاگ که مطلب بنده را پذیرا شدند.  

در پی چنگال زمان همه چیز میگذرد و مهمتر از همه عمر ادمی است که لابه لای این روز و شبها به سرعت در حال گذر است .

که میداند نوبت زنگ خانه کیست ؟ این بار به صدا در می اید از قافله کدام یک بار سفر می بندد و از بین ما میرود و به همین ختطر دل تنگ و بسیار اشفته قلم بر داشتم و بغضی را که سالهاست در گلو داشتم شکستم و بر  روی ورقی نوشتم . ای بونجی با تمام وجودم احساست میکنم و وقتی دور از توام ایمان به این پیدا میکنم که تار و پود تنم به تو تنیده است و امروز که چند صباحی است لحظه های تلخ وشیرینت را دور از تو تجربه میکنم احساس  میکنم حقیر شده ام چگونه فراموشت کنم .

دوران کودکیم را که در پس هر کوچه ات خاطره ای دارم .

از رفتن به دبستان و از یارهای دبستانیم و از نوجوانی با غرور بر خاکت قدم میگذاردم و برای با هم بودن نقشه ها کشیده بودم اما تقدیر ارام دست مرا از تو جدا کرد بی انکه از جدایمان دلگیر باشم اما امروز باید اعتراف کنم بدجور دلگیرم و دلم برای جای جایت تنگ شده است تازه میدانم دلتنگی یعنی چه و مطلبی که مرا بیشتر از همه چیز دلتنگ و ازرده کرده نونهالانی هستند که فردای بونجی را رقم میزنند قربانی خودخواهی ها شده اند که سالهاست کینه قلبمان را نسبت به هم پرورش دادیم و بونجی را که بهترین منطقه برای توسعه و ابادانی بود قربانی خودخواهی های خودمان کردیم به خداوندی خدا سوگند چه شبهای که به فکر از بین بردن کینه ها به روز رساندم و چه روزهای برای همدل کردن خوش باورانه قدم ننهاده ام . 

اما افسوس هیچ چیزی فرق نکرده و هنوز شهامتی از کسی ندیده ام که این گذشت را با جان دل بپذیرد که در اینده نونهالانشان افتخار افرینانشان باشند و هم چون گذشته که بونجی نگینی درخشان در تاریخ اقوام ها بهترین دلاور مردان را در خود پرورش داده و متمایز از همه مناطق بوده دوباره به اوج افتخار برگردانیم باور کنید ما میتوانیم چون خواستن توانستن است  

                                       

   از منی که شکستم به تو که ماندگاری  

 

    حسن رحمی زهی(شاهرخ)

نظرات 5 + ارسال نظر
بدرالدینی گروگی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام بر این عم بونجی نشین

خوشحالم که به روز هستی

در پناه خداوند منان باشید

siavash-dubai دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ق.ظ http://http://bonji.blogsky.com/Comments.bs?PostID=28

همه باهم میهن خویش را کنیم اباد?

امبراطور سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ

تاجدایی نیفتد دوست کی داند قدر دوست شکسته استخوان داند بهای مومیایی را:مطلب دلنشینت دکرکونم کرد دوست عزیز_همیشه بایداروبرقرارباشید

عیسی زارعی جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ http://zachi.blogdoon.com

احسنت براین ذوق شاعرانه ای که نشان ازعشق به زادگاه وولایت است
میتوانم ازت خواهش کنم یک ترانه بلوچی قشنگ برام ایمیل کنی
من ساکن روستای زاچ بشاگردهستم مصیرماهم ازروستای خوشکاری اگوشک میگذردخوشحال میشوم اگرتشریف بیاورید

drfariba یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ

مطلب خوبی بود خیلی دلم گرفت آخه مدتیه که از شهرم دورم دلم براش تنگ شد اگه خواستین میتونین به وبلاگ ما سر بزنین البته هنوز خیلی راه نیوفتاده در مورد روستای ماست البته بیشتر دهیاریشdehyarykuik.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد