بونجی

عمومی

بونجی

عمومی

« إنا لله وإنا إلیه راجعون »

« إنا لله وإنا إلیه راجعون »   

بازگشت همه  به سوی خداست
 
همه از خداییم و به سوی خدا می رویم
  

، 

و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید 

 درگذشت اسماعیل قادربخش را به  خانواده محترمشان  تسلیت عرض نموده و برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم    

از طرف مدیریت  وبلاگ بونجی

تسلیت

                                        « إنا لله وإنا إلیه راجعون »

 


درماتم عزیز از دست رفته ای که از رفتنش با خبر شدم و هنوز در بهت و ناباوریم . 

به بازماندگانش که برایم خیلی عزیزند از صمیم قلب احساس همدردی کرده و ضمن عرض تسلیت از خداوند برایشان صبر جزیل خواستارم . 

تو نیستی (عیسی)و خورشید غمکین تر از همیشه غروب خواهد کرد و من دل تنگ تر از فردا به تو فکر میکنم جقدر دوست داشتنی بودی وقتی چهره رنجور وچشمان مهربانت در نگاهم خیره میشد  

 

درگذشت برادر عزیزمان شادروان مرحوم عیسی مهین خواه راخدمت خانواده محترم و  تمام مردم محترم بونجی تسلیت عرض مینمایم و از خداوند متعال برای این عزیز الو درجات و برای باز ماندگان این عزیز صبر وشکیبائی مسئلت دارم.روحش شاد ویادش گرامی باد  انشاالله.  

  مارا درغم خود شریک بدانید .........  

از طرف مدیریت  وبلاگ بونجی

تسلیت

« إنا لله وإنا إلیه راجعون »


    

بازگشت همه  به سوی خداست
 
همه از خداییم و به سوی خدا می رویم  

، 

و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید 

 درگذشت علی مراد(شنبه زاده ) را به  خانواده محترم  ایشان  تسلیت عرض نموده و برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم   

  

از طرف مدیریت  وبلاگ بونجی

درمورد اصطلاحاتِ زهیروک، لیکو و موتک

این سه کلمه واژه هائی مربوط به موسیقی بلوچستان هستند. هم شبیه به هم و هم متفاوت باهم.

شبیه از این نظر که متعلق به گذشته درحال تغییر مردمی هستند که درسرزمینی خشک و بی بهار، همراه با ساده زیستی صحرا نشینیشان بدور از هنر و فرهنگ درس داده شده یا بدور از کدهای آفریننده شعر ( گل و بلبل و باران و ... )، واژه ها و جملات را گلچین می کرده اند و حسشان را از دل آن زمزمه های آهنگین به گوش های طبیعت خیس خیالی، نجوا می کرده اند.

حسی که سخت بودن و نه لطافت شناخته شده، آن را دامن می زده است. نزخند و طروات همراه با حضور آمرانه ی مذهبِ مقدس و حضور آمرانه ی حکومت شاهانه ی مبهم قجر نام، در پس زمینه، آنرا محدود می کرده.

این سه کلمه هرکدام عشق را فریاد می زدند، اما نه فریادی که هر عاشقی سر می دهد. فریاد خفه و توداری که وزن و آهنگ محدود ترش می کردند. وزن شاید در جای دیگر، شعر را غنا بدهد و حرف دل را، درچارچوبی هنری علنی بکند. اما اینجا، وزن و آهنگ، سنگ صبور است. راز داری که حقیقت را تلطیف شده ترجمه می کند. تا به گوش کسی برسد که این حس را او هم با وزن دیگری، با کدهای مخفیانه ای که نگاه و سکوت تعلیمش داده، بشنود و سکوت کند تا مبادا ... . 

کلماتی هستند، شبیه به هم در فرو بلعیدن، در صدای لاابالی و سرکش خواننده یا سراینده، که صورتش کش می آید، چین می گیرد، و سرخ و سیاه می شود تا آن را به بند لب نگه دارد. صدائی که از دل بیرون جهیده و اگر لب آن را ادا  کند، ویرانی می آفریند.

این سه کلمه مشابه همند، چون سیاه و سبز هستند درمقابل رنگ متضادشان در بلوچستان، رنگ خاکی مقبول و سنتی.

اما تفاوتشان در آن چیزیست که قفل های لب را تا حدودی وادریده و ادا شده اند.

زهیروک، غمنامه ی هجرانیست. دلتنگی ای که کسی را می طلبد که درگذشته، خودش بوده است. به ظاهر یاری رفته یا مانده در سرزمینی تبدیل شده به خاطره است. یاری که سکوت و جامعه و مذهب و تعصب او را ربوده اند. مانند بی رحمی جنگ. اما درحقیقت این رقیب بزک کرده و زیباشده، ثبات روزگار است. دوری، دوری مسافت نیست. بلکه مقررات یک جا نشینی است. دوری از اصل بی خانمانی و آزادی و طبیعی بودن است. دوری از سنگ کوه، ریگ بیابان، آواهای رها و رسا، مَور و کریچ و جَور، خرس سیاه و پلنگ و کفتار، سیسوگ و کبک و لیکو.

دوری از آوازِ آزادِ لیکو.

لیکو حس بلوچ است. حس اصیلش. کوهانی. شتاب ، بی پروائی و عشق. ترکیب گره گره خورده ی صحرائی. عشق طبیعی شده انسان. و زهیروک عشق را یاد گرفته و درکلاس ادب به انسان مصنوعی شده آموزش داده. بخش به هجا و وزم به وزن. با امید به آینده. صبور و بردبار.

زهیروک لیکو را هم می طلبد و هم کنار می گذارد. اما لیکو کاری به کار کس ندارد. افسوس است و شادی، همراه با می شیر.

موتک، مودگ، مویه، شیون است. درغم رفته ای. رفته ای که نمی باید می رفت. کسی که اجل مجالش نداده تا مجرد تر شود. آتش تر، خاک تر، کوه تر و تر تر!

یا بیابان و صحرا نامهربانی کرده اند یا براخونده یا تیر یا مرگ و میری دیگر. مادری برمرد بلوچِ تبدیل شده به جنازه، حرفهایش را زندگی نامه ی جانگدازش را مو به مو مویه می کند. و زنها او را گاه به گاه در شکلی و جائی و حالی جدید مجسم. مرد یا ناکام از پوشیدن لباس دامادی، یا درحسرت دیدارفرزند به شکم مانده ی مادر، یا کماش خوش مشرب، اسیر مرگ شده است. و این موتک، عشق است، رخصتیست بدرقه ی راه دور و مبهمی که مذهب امید به سور و نوری اش می دهد. مبادا آتش مبادا لغزیدن از پل صراط و سوال و جواب.


منبع:وبلاک تاج بخش حسین بر

تلفزیون مژدالی(بونجی در یک نگاه)


طنز تلفزیون مژدالی (بونجی)



 دوستان زیادی از ما خواسته اند که در یک برنامه تلفزیونی و با حضور

 کارشناسان مساىل بونجی در مورد  روستایمان در تلفزیون مژدالی بونجی برنامه اجراع کنیم که به همین منظور امروز از مهمان بزرگوار و عزیزی به استودیوی تلفزیون مژدالی دعوت  کرده ایم تا علت  کمبودهای موجود در روستایمان بونجی را از زبان ایشان جویا شویم ،همچنین در میان برنامه  در نظر داریم با جوانان بونجی تماس تلفنی داشته باشیم و خطها را نیز باز خواهیم گذاشت تا در بین گفتگو ها یمان صحبتهای شما بزگواران و کاربران مجازی را نیز بشنویم...با نظرات زیبایتان ما را همراهی کنید

 

این شما واین برنامه بونجی در یک نگاه از تلفزیون مژدالی 

صورةصورةصورةصورة


 

(( بونجی در یک نگاه))

صورةصورةصورةصورة

 

برنامه با کلم جنگو و زهیری عبدالله لوجر شروع می شود


Ahmad Karami



عکس گل رز زرد


 

مجری:به نام خدا و با سلام به شما بینندگان محترم تلفزیون  مژدالی .همانطوری که قبلا با شما عزیزان وعده کرده بودیم ما در برنامه این هفته بونجی در یک نگاه از مهمان بزرگواری دعوت کردیم و ایشان بر ما منت نهادند و دعوت ما را بذیرفتند و الان در استودیوی تلفزیون  مژدالی حضور دارند.از این عزیز تقاضا دارم که خودشان را برای بینندگان ما معرفی کنند؟.

  

مهمان با جهره ایی خندان:ابخشی ابخشی چمانی بشتا. سلطانی هستم جنگل سلطانی ساکن روستای بونجی میسکی از محله شاهی مچ. 


مجری: جناب جنگل سلطانی اگه میشه بیشتر خودتان را برای بینندگان ما معرفی کنید ؟  

 

جنگل: ابخشی ابخشی منی واجه گیشتر حاجت ب گشغا نین بونجی مردم کل منا ازاننت از خلیجا تا بونجی 

 

مجری:بس از شما خواهش می کنم که به جند سوال ما باسخ بدهید ؟

 

جنگل: ابخشی ابخسی چمانی بشتا منی واجه حاضر(به حالت خبردار نظامی

 

مجری: ببخشید اقای سلطانی سطح سواد شما جقدر است ؟ 

 

جنگل:ابخشی باز ابخشی من سواد ندارم ولی سورهای قرانی بیشتر از جنگو مریدی بلد هستم 


مجری:اقای سلطانی ورزش مورد علاقه شما کدام ورزش هست؟


جنگل:ابخشی منی واجه من ورزش کلا را دوست دارم و دار توبا رشته اصلی ورزشی من هستش ولی از فوتبال خیلی بدم میاد!!!!


مجری :اقای سلطانی جرا از فوتبال خوشت نمیاد؟!!!


جنگل: جون بسرم عراقی از وقتی که فوتبالیست شده  دنبال شترها نمی رود


مجری:اقای سلطانی ایا به موسیقی و شعر علاقه دارید وبیشتر جه موسیقی وشاعری علاقه دارید؟؟


 جنگل:ابخشی باز ابخشی من خودم تنبیرگ می نوازم و عاشق شعرهای ملا کمال هان هستم و از صدای محمد ابراهیم حسن  هم خوشم میاد


مجری :اقای جنگل سلطانی  ما و شنوندگان عزیزمان  می خواهیم از زبان شما مشکلات روستای بونجی را جویا شویم  

 

جنگل:ابخشی مشکل اصلی ما مردم بونجی نبود اتحاد و همدلی بین مردم بانجی است.  و مشکل دوم ما بیکاری جوانان و اعتیاد به والیوس است. و خشکسالی که این مشکل همه گوسفندان مرا به کام مرگ برد و یک داچی جروت هم داشتم که بارسال عمرش را به شما داد.  و عراقی بسرم  هم می گوید که صیادی با اجرای طرح یارانه ها از رونق افتاده !! چاهای اب لاتیدان خشک شده اند .دولت هم مثلا اب لوله کشی اورده که لولها مثل جروت گر مرغی من هستند. که فقط سالی جهار بار بیره می کرد  یعنی لولهای اب هم سالی جهار روز اب دارند. مخابرات تلفن به ما داده که هر جا انتن ندارند و باید من با این سن و سال برم بالای کهیر تا انتن بدهد و صحبت کنم من که قبلا برای بزهای خود کهیر می جیدم حالا که بزها مرده اند باید برای یک تماس تلفنی برم بالای کهیرای بنچاه جون مخابرات دکل در روستای ما نمی زند وخیلی مشکلات دیگر که اینجا در یک برنامه نمی توانم همه را بگویم  الله خودش فقط برای ما مردم بونجی رحم کند.


مجری: با تشکر از برادر عزیز و دانشمندمان جنگل سلطانی که جه زیبا مشکلات روستای بونجی را برای شنوندگان عزیزمان بیان کردند و بنده همه مشکلات را فهمیدم به جز اعتیاد به والیوس را اگر اقای سلطانی بیشتر در مورد والیوس توضیحاتی بدهند خوشحال مشویم


جنگل:بله اقای مجری والیوس اسم مستعار تریاک هست که عموی محترم ما مرحوم گلبار موسی بکار میبردند و اعتیاد به والیوس همان اعتیاد به تریاک هست و ما مردم شاهی مچ به باس احترام مرحوم گلبار موسی هنوز ان را والیوس می نامیم

 

 

مجری: خدا رحمت کند گلبار موسی را انسان بسیار محترمی بودند.بینندگان و شنوندگان محترم از این ساعت به بعد تلفنهای برنامه باز هستند وشما هم ولایتیهای خوبمان از این لحظه می توانید با ما در تماس باشید و اگر سوالی یا بیشنهادی در مورد برنامه دارید با ما  و مهمان برنامه در میان بگزارید.  

 

زنگ تلفن به صدا در می اید. 

 

مجری:الو تلفزیون مژدالی بفرماید 

 

------الو من چاکری هستم وباسلام به روح بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران و با سلام به مقام معظم رهبری و باسلام به شهدای اول انقلاب و با سلام به امام شهدا و با سلام با سلام به شهدای هفت سال دفاع مقدس و با سلام به همه شنوندگان شما وبا سلام به مهمان زحمتکش گرامیتان و با سلام 

 

مجری:جناب اقای شکر جاکری خواهش میکنم در مورد بونجی ومشکلات بونجی صحبت کنیدو اگر سوالی دارید از مهمان برنامه ما ببرسید و اگر نه این همه کوچکی نشویید.!!!  

 

جنگل: لعنت ب کار شتاب بلی گب اجنت منی واجه!!!  

 

شکر :با تشکر از اقای جنگل سلطانی مرد زحمت کش بونجی که الحق زحمات فراوانی برای بونجی و بونجی چی می کشند بیشتر مزاحمتان نمی شوم خدا حافظ شما !!!!!

 

مجری: الو الو تلفزیون مژدالی بفرماید 

 

-----کسی که بشت خط هست فقط با صدای بلند می خندد ها ها ها هاها!!!!! 

 

مجری:الو اقا بفرماییدشما که همش می خندید اگر سوال و نظری دارید بفرماید و گرنه قطع می کنم یا حداقل خودتان را معرفی کنید؟ 

 

جنگل:این همی فارین موسی حاجی است .؟گب جن منی واجه موسی  

 

موسی :اقای مجری جرا نگداشتی شکر صحبت کند؟(باز هم با صدای بلند می خندد و تلفن قطع می شود

 

مجری : از شما بینندگان عزیز خواهش می کنم تمنا دارم وقتی زنگ می زنید از مشکلات روستا ی خود سوال کنید ؟ 

 

مجری:الو الو تلفزیون مژدالی بفرماید . 

 

------من عباس رحیمی هستم و یک سوالی از مهمان برنامه داشتم جرا بنزین گران شده و کرایه بندرعباس بونجی ارزان شده ؟!!! 

 

جنگل :ابخشی منی واجه عباس خواهش اکنان  بنزینا اسی رندا کن  منا این جستا مکن ماده خر بگر و سوار بی منی واجه!!! 

  

مجری :اقای عباس سولات خود را در حوضه تخصص مهمان عزیزمان ببرسید!! 

 

عباس:بله ببخشید اقای جنگل  امسال کجا خیار محلی کاشته اند لطفا  اطلاع رسانی کنید؟  

 

جنگل:ابخشی منی گودی این سوال را نمی توانم جواب بدم!!!! 

 

مجری :اقای سلطانی چرا به سوال اقای عباس جواب ندادی؟!!!! 

 

جنگل:ابخشی من و عباس  فد ازانن!!!!  

 

مجری:الو شبکه مژدالی بفرمایید شما روی ایر هستید 

 

------من حسین رشیدی هستم صاحب مزرعه خیار  هستم و می خواستم از اقای سلطانی تشکر کنم بخاطر اینکه مزرعه من را معرفی نکرد چون خیلی خطرناکه!!! 

 

جنگل:: بلی بلی منی واجه حسین ابخشی ابخشی !!!!!

 

مجری :الو تلفزیون مژدالی بفرمایید 

 

------خوشا ان گل که در صحرا بروید    در ان دیوار بی بروا بروید    من حسین رحمی زئی هستم مدیر مدرسه ابتدایی بونجی میسکی یا هو خداحافظ 

 

جنگل : ابخشی ما که نفهمیدیم چه گفتی!!!! 

 

مجری:خیلی ممنون از برادر فرهنگی ما که با شعر زیبایشان برنامه ما را بر بار کردند ولی ما از فرهنگیان عزیز انتظار بیشتری داریم که مشکلات روستا را بیان کنند و یا حداقل یک شعر بلوچی بخوانند تا بینندکان و مهمان گرامیمان استفاده لازم را ببریم  

 

مجری :الو تلفزیون مژدالی بفرمایید 

  

---الو سلامن علیکم من کریم بخش هستم می خواستم از شما ناهوزاتک تشکر کنم می خواستم از مهمانتان ببرسم  

 

مجری :بفرمایید سوالتان را مطرح کنید ناهوزاتک  

 

کریم بخش :از اقای سلطانی ببرسید دریا امروز ناهوزاتک خاهر است یا نه 

 

جنگل:ابخشی منی واجه چمانی بشتا من امروز رفتم سر سد بونجی موج نبود از دریا خبر ندارم از الهیار موسی ببرسید منی واجه 

 

مجری :اقای سلطانی راست می گویند کار ایشان هوا شناسی دریا نیست ومن چندین بار هست که به دوستان تذکر دادم که سوالات خارج از بحث ما نبرسند ولی دوستان توجه نمی کنندو هنوز هم سولات خارج بحث ما مطرح میکنند

 

کریم بخش: من که ناهوزاتک حرف بدی نزدم  من دیگر به تلفزیون شما زنگ نمی زنم خداحافظ ناهوزاتک


مجری:چیچرک ناهوزاتک !!!!الو تلفزیون مژدالی بفرمایید

 


 

----الو صدای من هستش  

مجری : بله بفرماید شما  از هم اکنون روی هوا هستید 

 

----به نام ایزد متعال   بونجی سرزمین دریا دلان , بونجی سرزمین شیرمردان ,  ای بونجی محد فرهنگ و شاعران بزرگ. بیش بسوی قهرمانی, اداره ارشاد شهرستان جاسک در نظر دارد یک مسابقه بونجی شناسی در تالار شماره ده ارشاد به اجراع در بیاورد لذا 

 

مجری :بیننده محترم شما اولا خودتان را معرف نماید بعد اطلاع رسانی کنید 

 

----من عبدرحمان لشکری زاده معاون فرهنگی ارشاد هستم و از بندر جاسک مزاحمتان می شوم

 

جنگل: ابخشی ابخشی بی میاری منی واجه عبدرحمن گبت از سره چمان انت

 

مجری ؛ الو تلفزیون مژدالی بفرماید 

 

---الو سلام و حمد و سباس خدای را که اسمانها و زمین را افرید<<<(مکند نخنددددد

 

مجری :دوست عزیز شما اول خودتان را معرفی کنید و شما برای که می گویید که نخندد 

 

الو الوووو صدای من میاد من عیسی رشیدی هستم و برای این موسی امیری می گویم که نخندد تا من با شما عزیزان صحبت کنم 

 

جنگل : الهو کردار

 

عیسی:خیلی ممنون و متشکرم از لطف حضرت عالی خدا حافظ شما بای!

 

مجری:الو  تلفزیون مژدالی بفرمایید 

 

----من عبدالرشید یا همان بیرخش عیدی زاده هستم من از برنامه شما اعتراض دارم  شما جرا عکسهای مکسیان و شمکلاتان را در برنامه بونجی در یک نگاه بخش نمیکنید؟    

مجری:اقای بیربخش عکسهای شمکلاتان جه ربطی به برنامه مادارد؟ 


بیربخش:شما مردم را حساب نمیکنید و تحویل نمیگیرید من دیگه با شما صحبت نمیکنم!!!!


مجری :گر صحبت گر, بروبال


بیربخش:ناراحت نشو اقای مجری, شوخی کردم  نگاه کردم ناراحت میشی یا نه

تلفن را به دوستم می دم می خواد با شما و مهمان گرامیتان صحبت کند 

 

مجری:الو دوست بیربخش  بفرماید سوالتان را مطرح کنید؟ 

 

من ابراهیم مرادشاهی هستم دلم برای بونجی یک زره شده  به یاد ان شبهای که در شمکلاتان می نشستیم تا افتاب از سر کوه دجو بیرون می امد شما قدر وطن را نمی دانید تا وقتی که دور از وطن باشید اقای مجری همه حرفهای جنگل گزیغی هستند

  

جنگل:ابخشی ابخشی خدا جانت سلامت کن منی واجه براهیم(اگزنت این چندی روچ شتابانی) 


مجری :اقای مرادشاهی (ما  اناتانن فدا گنوخ کنن) ولی ما از دوستانی که خارج از کشور هستند انتظار بیشتری داریم که سوالتی مطرح کنند که به درد جامعه ما بخورد 

 

مجری: الو تلفزیون مژدالی بفرمایید: 

 

 

الو بیروزی سرور استقلال هست  من موسی امیری هستم از شارجه زنگ می زنم---------

 

 جنگل :سبز و بیروز بادی منی واجه موسی 


مجری :اقای امیری شما لطفا به فکر فروش گلهای خود باشید استقلال و بیروزی را بزارید برای تهرانیا


امیری:اقا درست صحبت کن گلفروشی که کار بدی نیست می خواهی به بجهای گروه بگم حالتو بگیرند ؟


مجری:بی منت!! 

 

مجری:الو الو تلفزیون مژدالی بفرماید 

 

----الو سلام بر شما و مهمان گرامیتان( خالق خلاق عالم یا رسول الله سلام     غرق گرداب گناهم یا رسولله سلام       غافل از ان بنجگانم یا رسوالله سلام) 

 

مجری :با تشکر از دوست فرحیخته مان که این شعر زیبا را برای ما خواندند ولی دوست عزیز اولا خودتان را معرفی کنید و بعد بگوید این شعر از کدام شاعر است و اگر سوالی از مهمان برنامه دارید بفرمایید؟

 

 ----بله من عبدالله تابش هستم و شعر مال شاعر بزرگ گیاوان و بونجی مرحوم داد محمد قاسم میباشدو از مهمان گرامیتان تقاضا دارم شجره خودشان را یا یک بیت شعر بیان کنند! 

 

جنگل :جی سمینان و سیلهی نودان     ربتان و مه رنگان ندی اودان   ابخشی منی واجه عبدالله گیشتر انازانان و شجره من را شما از من بهتر می دانید!!

 

مجری:الو تلفزیون مژدالی بفرمایید


____الو سلام بر شما و مهمان عزیز جنگل من محمد بهروجه از روستای گرک مزاحمتان می شوم می خواستم اقای سلطانی را به مراسم بزرگی که در تکی تاجوک با حضور شاعر بزرگ منطقه تاجک و بنده برگزار می شود اقای جنگل را دعوت میکنم  تا برای  ما تنبیرک بزند!!


جنگل: ابخشی منی واجه محمد چمانی بشتا حاضر 


مجری:الو تلفزیون مژدالی بفرمایید

 

---احوالو خوبن من عیسی  براهیم شاهی هستم از شاهی مچ,, شما از منیا بهتر ازانت ولی من یک غلطی اکنان 

 

مجری؛ خواهش میکنم این از نظر لطف شماست. سوال و نظرتان را مطرح کنید  

 

عیسی براهیم:من می گویم شما و همه ان کسانی که تلفن می زنند و اقای جنگل هیچی درباره مشکلات  بونجی نمی دانید چون ما یک سال رفتیم کارگزاری و امیر به ما گفت وقتی وارد مسجد می شوید دعای ورود مسجد را بخوانید بعد وارد شوید جنگل اصلا این دعا را بلد نیست اگه من دروغ می گم از علی عبدالله ببرسید یا از ابراهیم عبدالرحیم که خودشان امیر ما بود  

 

جنگل:ابخشی عیسی براهیم من چند سال در خلیج بودم و خیلی از شما بلد تر هستم

 

 مجری :الو تلفزیون مزدالی بفرماید


..........الو سلام  من احمد گیگنی هستم از امارات مزاحمتان می شوم  ولی من خیلی اشتباه کردم که خودم را معرفی کردم اگر معرفی نمیکردم بهتر بود 


مجری :برادر احمد اشکالی ندارد  شما که در بونجی دشمن ندارید که معرفی کردن شما به ضرر شما باشد حالا بفرمایید سولتان را مطرح کنید


احمد : اییییییییییک!!! اقای مجری شما جرا با بیربخش  با عصبانیت صحبت کردید من بیشتر میخواستم با شما صحبت کنم  ولی مکالمه خارجی خیلی گران هست می ترسم بولهای من تمام بشه و بعد شما فکر کنی که من عمدا قطع کردم و ناراحت بشی


مجری :برادر احمد شما از خودتان هم مشکوک هستید خواهش می کنم راحت صحبت کنید و در ضمن حرفهای شما هیج ربطی به موضوع برنامه ما نداشت

احمد:اییییییکو بونجی چی 


مجریالو تلفزیون مژدالی بفرماید


______الو من بیربخش  دهیار بونجی هستم  می خواستم از مهمان برنامه ببرسم که این گلها و درختان بوستان بونجی را که بنده با دستهای خودم کاشتم گوسفندهای که خورده اند؟؟ 


جنگل:منی واجه بیربخش به مستفا  که منا خبر نیستن  کریمکا جست کن بهتر ازانت


دهیار:بعدا اگر شکایت کردم معلوم میشه که  این کار را که کرده ولی من از همین تلفزیون مزدالی بونجی به همه اعلام میکنم که در اینده بونجی را مثل شهرهای بزرگ خیابان کشی میکنم و برای بچها بارکهای بزرگی بهتر از بارک ارم تهران درست می کنم حالا میبینید


جنگل: ابخشی منی واجه دهیار درجایی درجایی!!!!


مجری : الو  الو شنونده بعدی بفرمایید


سلام من عبدرسول هستم  می خواستم به جنگل بگویم چرا گوسفندان خود را داخل کوجه ها می اورند و به بهداشت محل لطمه وارد می کنند 

 

جنگل .ای تله ناهنگام


مجری :با تشکر از برادر عبدرسول به خاطر توسعه بهداشتیشان ولی دست از سر جنگل بردار ایشان گفتند که گوسفندهای ایشان را گر مرغ زده همه مردند. الو تلفان بعدی بفرمایید


______سلام من عبدرحمان جلال هستم و می خواستم در جواب دهیار بگویم که تا در جوال نکردی مگو شانزده و در جواب بهداشت یار می گویم کارم که به طبیب افتاد می دانم که می میرم!!

 


مجری : با تشکر از برادر عبدرحمن جلال به خاطر نصیحت به جا و قشنگشان  واین اخرین تلفن برنامه ماست الو تلفزیون مژدالی بفرماید 

 

 

-----من یک بلوچ هستم و بلوچستان سرای من است بس بونجی هم میتواند سرای من باشد و تمام بلوچها از هر قومی باشند برادران من هستند بس اقای سلطانی هم می تواند برادر من باشد  ویک سوال از برادر سلطانی داشتم  

 

مجری:برادر بلوچ اگر امکان داره خودتان را برای شنوندگان تلفزیون مژدالی معرفی نماید

 

برادربلوچ:اقای مجری برادر برای شما کافی نیست من برادر همه شما بلوچها هستم از هر قوم و قبیله ایی که باشید 

 

مجری:ببخشید برادر بس سوالتان را ببرسید ؟؟

 

برادر بلوچ:برادر سلطانی ایا شما به عنوان یک بلوچ در سرزمین خودتان یا واضح تر بگویم در روستای خودتان بونجی احساس امنیت و برابری می کنید؟ 

 

جنگل:ابخشی ابخشی برادر نه. گیشتر اناتانان بگشان!!!!!!!


بایان برنامه این هفته





شترهای بونجی 

نگاهی نقد گونه از اجتماع بونجی

مقدمه: 

سلام دوستان و یاران همیشگی

هدف از نوشتن این مطلب بازگو کردن نواقص و ایرادهای که یک اجتماع بشری به ان روبرو خواهد شد . 

واجتماع کوچک بونجی هم از این امر مصتثنا نیست دوستان زیادی در پست های گذشته از بونجی تعریف و تمجید کرده اند و من هم اعتقاد دارم که بونجی و بونجی چی لایق تعریف و تمجید می باشد ولی بر این باورم که نباید تعریفها و تمجیدها زیادی ما را از معایب و نواقص اجتماع کوچک صمیمی مان غافل کند و خدای ناکرده ما را به بی راهه ببرد چون هر اجتماعی و یا دستگاهی که نقد شود و نقدپذیرا باشد راه شکوفای و پیشرفت را سریع طی خواهد کرد

پس بیاییم از نقد نهراسیم و از انتقاد دیگران استفاده و اجتماع کوچک خود را واکسینه کنیم تا از افات روزگار در امان باشیم . 

همانطوری که همسایگان نزدیک ما این کار را می کنند و از ما موفق تر هستند و نتیچه ان را هم ما خودمان بوضوح می بینیم.  

اولین مشکل :  

اولین مشکل اجتماع ما بزرگ بینی و از خود راضی بودن بیش از حد قشر جوان ما است که این خود یک عافت بزرگ در اجتماع کوچک ماست که مانع از بیشرفت اجتماع کوچک ما می شود در بین جوانان ما دیده می شود که بعضی ها خودشان را بهتر از دیگران می دانند و این اجتماع کوچک را به چند دسته درجه بندی کرده اند بعضی خود را درجه یک و دیگران را درجه دو می نامند در صورتی که چنین فکری بکلی باطل و ادعای بی اساس است چون به اعتقاد ما مردم بونجی همه جز یک خانواده هستیم و هیچ کسی از نظر نژادی بر کس دیگری برتری ندارد . 

در صورتی که ما مسلمان هستیم و برتری را در تقوای افراد می دانیم  

و ما شایسته سالاری را در اجتماع خودمان مد نظر قرار دهیم و کسانی که شایسته سکانداری این اجتماع کوچک ما هستند را حمایت کنیم تا بتوانیم به کمک انها به روزهای اوج گذشته خودمان برسیم حالا مهم نیست که این افراد از کدام قبیله و خانواده می باشد و این مهم به دوش جوانان تحصیل کرده ماست ولی متاسفانه بعضی از همین جوانان تحصیل کرده ما هم به همان غافت ویروسی مخرب مبتلا هستند و در بعضی از موارد خودشان سکاندار این افکار بی اساس و پوچ می باشند که این خود مشکلی بزرگ است که اجتماع کوچک و صمیمی مان را به نابودی می کشاند . 

ما اگر کمی به اطراف و همسایگان خود نظری بندازیم می بینیم که انها از ما موفق تر هستند و یکی از رمز موفقیت شان همین شایسته سالاری و مبتلا نبودن به خود راضی بودن بیش از حد هستند . 

ما با این افکار فرصتها را از دست می دهیم و جز افسوس و پشیمانی چیزی عایدمان نمی شود

پس بیاییم به جای این افکار غلط اجتماع خودمان را یک اجتماع واقع بین بسازیم و شایسته سالاری را سر لوحه کارمان قرار دهیم و دست از افکار پوچ و مصرف گذشته برداریم . 

و راه پیشرفت روستایمان را هموار کنیم و افرادی را به جامع گیاوان تحویل دهیم که مانند گذشتگانمان سربلند و خوشنام بنماییم  

ما اگر کمی به گذشته برگردیم بونجی اگر موفقترین روستا در منتطقه گیاوان نبوده ولی یکی از موفقترینها بوده و افراد زیادی را ما در اجتماع کوچکمان داشتیم که در تاریخ گیاوان از انها به نیکی یاد می شود که نمی خواهیم در این جا اسم ان بزرگان نامی روستایمان را بیان کنم چون می ترسم اسم کسی از قلم بیفته و خدای ناکرده باعث رنجش خاطر کسی شود 

 

دومین مشکل اعتیاد:   

این دیو بزرگ که دامنگیر اکثر مجامع شده است  

ما در اوایل انقلاب دو الی سه معتاد داشتیم ولی با گذشت دو دهه از انقلاب اعتیاد ما به ۵۰٪ جوانان ریشه و الان که در دهه سوم و چهارم هستیم ۹۵٪ اجتماع جوانان ما به این مواد خانمان سوز مبتلا هستند که این خود اماری تکان دهنده است   

در سالهای اخیر سن اعتیاد در روستایمان به پایین ترین سطح رسیده و افراد کم سندو سال به مواد مخدر مبتلا هستند و مواد مخدر سنتی و طبیعی جای خود را به مواد مخدر شیمایی و مصنوعی داده که خانمان سوزتر از مواد مخدر سنتی است 

اعتیاد در این دیو غول پیکر دهن باز کرده و می خواهد اجتماع کوچکمان را ببلعد  

اگر ما نتوانیم در این مورد کاری کنیم و دست روی دست بگذاریم در چند سال اینده همه جوانان ما به این مواد خانمان سوز مبتلا می شوند 

در اینجا همت افراد صالح و سالم را می طلبد که تا دیر نشده کاری برای جلوگیری از این فاجع بزرگ انجام بدهند  

و ما کم کاری ریش سفیدان و شوراهای بونجی را در این امر می بینیم اما افرادی هم هستند که با این معضل مبارزه می کنند و در این جا می خواهم تشکری داشته باشیم از سرور عزیز مراد رحیمی که الحق در امر مبارزه با اعتیاد تلاش فراوانی را می کنند ولی از قدیم گفته اند که یک دست صدا ندارد ما باید همه دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم از این مشکل سربلند بیرون بیاییم  

شوراها و ریش سفیدان بونجی باید پیش قدم باشند و جوانان لایق را هم با خود همگام کنند  تا با کمک هم بتوانیم این مشکل اعتیاد را در روستایمان ریشه کن کنیم  

در اخر ما دست به دامان شوراها و ریش سفیدان و بخصوص مرد زحمتکش بونجی مراد رحیمی می شویم که تا دیر نشده کاری برای نجات جوانان بونجی انجام دهند

چون کسی یا کسانی از جای دیگر نمی ایند و جوانان ما را از این منجلات نجات بدهند  

 

 

                                                           ادامه دارد....